شناخت جامعه بشري از ديدگاه علم اقتصاد
جامعه بشری جديد
هرچه در درون انسان ميگذرد، تغييرات خود انسان، نه تنها معلول تاثير طبيعت بر روي انسان، بلكه حتا بيشتر معلول عكسالعمل انسان نسبت به طبيعت ميباشد. اين چيزي است كه تكامل انسان را به وجود ميآورد. حيوان شبه انسان اوليه در مبارزه دائمي خويش براي بقا، خود را تنها به طور منفعل تحت انگيزشهايي كه از جانب طبيعت ميآمد قرار نداد، بلكه نسبت به طبيعت عكسالعمل نشان داد، او طبيعت را تغيير داد. با تغيير دادن طبيعت، او شرايط موجوديت خويش را تغيير داد- وي همچنين خود را تغيير داد.
گفتیم:
در جامعه بردهداری:"برده نيروي کار خود را به صاحب برده نميفروخت؛ همانطور که گاو فعاليت خود را به دهقان نميفروشد. برده همراه نيروي کارش يک بار و براي هميشه به صاحباش فروخته شده است. او کالايي است که ميتواند از دست صاحبي به دست صاحب ديگري برود. او خودش يک کالاست، ولي نيروي کار او کالاي او نيست."
در جامعه فئودالی برده تبدیل به رعیت میگردد که نسبت به برده در وضعیت بهتری قرار دارد. و باز هم گفتیم:
در جامعه فئودالی:"رعيت تنها قسمتي از نيروي کارش را ميفروشد{و يا در واقع در اختيار ارباب قرار ميدهد}. اين او نيست که از صاحب زمين دستمزد ميگيرد، برعکس اين صاحب زمين است که از او باج ميستاند. رعيت به زمين تعلق دارد و براي صاحب زمين ثمر به بار ميآورد."
در جامعه سرمايهداری رعيت در ظاهر امر آزاد میگردد و تبديل به فروشنده تنها کالايش يعنی نيروی کارش میشود. و باز هم گفتيم:
در جامعه سرمايهداری:اما در جامعه سرمايهداری رعيت آزاد میگردد و تبديل به مزدبگيری میشود که ظاهرا" آزاد است که نيروی کار خود را به هر خريداری که دوست دارد بفروشد. حالا مزدبگير آزاد در عوض خود را تکه تکه ميفروشد. او 8 ، 10 ، 12 ، 15 ساعت از زندگي خود را هر روز به بهترين خواستار ميفروشد. مزدبگير نه به صاحبي متعلق است نه به زمين؛ بلکه 8 ، 10 ، 12 ، 15 ساعت از زندگي او متعلق به کسي است که اين ساعات را ميخرد. مزدبگير هر زماني بخواهد کسی را که خود را به او اجاره داده بود، رها ميسازد؛ و آن کس هر وقت بخواهد وي را از کار برکنار ميسازد.
تقسيم جامعه جهانی به يک طبقه کوچک بياندازه ثروتمند و يک طبقهي بزرگ مزدبگيرانِ بيچيز سبب ميشود که در جامعه تضاد لاينحلی ايجاد گردد. يعنی تضاد بين فقر و ثروت. اين وضع هر روز بيش از پيش غيرمنطقي و بيهودهتر ميگردد. اين چنين وضعيتي تغيير خواهد کرد. نظام جديد اجتماعي جايگزين که در آن تفاوتهاي کنوني طبقاتي از ميان رفته باشد، امکان پذير خواهد بود.
اين جوامع براساس حرکت ديناميکی، عينی و واقعی جامعه بشری به پيش میروند. جامعه جديد هنوز در هيچ کشوری به صورت کامل آن اجرا نگرديده است. هرچند حرکتهايي در اين زمينه صورت گرفته است. اما کافی به نظر نمیرسد. تا زمانی که شرايط مادی و ذهنی چنين امری(نظم جديد) فراهم نگردد، امکان وقوع نخواهد داشت.
و بالاخره، يك خانه هرچقدر هم كوچك باشد، تا زماني كه خانههاي اطرافش هم به همان اندازه كوچك باشند، به تمام آنچه كه اجتماعا" از يك خانه انتظار ميرود پاسخ میگويد. ولي اگر در جنب خانهي كوچك قصري بنا شود، خانهي مذكور به صورت يك كلبه در ميآيد. اين خانهي كوچك اكنون نمايشگر اين است كه صاحباش نميتواند به هيچ يك از خواستههاي خود جامهي عمل بپوشاند، حداكثر ميتواند براي خواستههاي كوچكي پاسخي مثبت پيدا كند. و هرچقدر هم در جريان تمدن به پيش برويم، اگر قصري در كنار آن خانهي نسبتا" محقر- به اندازهاي برابر و يا بيشتر- بالا برود؛ ساكن آن خانه در تنگنايي بيشتر، ناراضيتر خواهد بود و هميشه خود را در ميان چهارديواري خانهاش سركوب شدهتر خواهد يافت.
نظرات شما عزیزان: